۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

عزرائیل میره سراغ یک پیرمرده. پیرمرده فرار میکنه به یک کودکستان. عزرائیل میره بغلش میشینه، می‌پرسه اینجا چکار میکنی‌، پیرمرده میگه دارم قاقا میخورم، عزرائیل یه نگاش میکنه، میگه باشه  قاقاتو   بخور بریم ددر.

۲ نظر:

  1. چندین روز است نشسته ام و نظاره می کنم به رفتار و گفتار شخصیتها و سازمانهایی که هنوز دادگاهی برپا نشده و حکمی صادر نشده، خود پیش از دادگاه انقلاب تهران، برای شیوا حکم اعدام صادر می کنند و بعد هم فریاد وااسفا سر می دهند. و البته این موج خطرناک، همینطور ادامه می یابد تا جایی که لقلقله زبان و بدتر از آن ذهن همگان شود و هزینه صدور حکم اعدام را برای دستگاه قضایی-امنیتی ایران پایین بیاورد و جوهری باشد برای روانتر شدن قلم قاضی شعبه 26. به مدد این عادی سازی مجدانه پاره ای حقوق بشری ای ها و رسانه ای ها، اگر تا پیش از این، مقامات امنیتی تامل می کردند برای اینکه به قاضی “به فرموده” شان بگویند چه حکمی برای شیوا صادر کند، حالا دیگر کلیه واکنش های داخلی و بین المللی اش را سنجیده اند و آخر آخر میزان هزینه سیاسی را که باید بدهند، دستشان آمده است.

    پاسخحذف
  2. نیمای عزیز
    من بر خلاف تو معتقدم که سکوت به نفع جلاد است و تنها با
    همگانی و بین اللملی کردن آن میتوان رژیم را به عقب نشینی وا داشت
    پیروز باشی

    پاسخحذف

دنبال کننده ها